حکایت مرد صابونی

 

یک دیدار

حکایت مرد صابونی!

روزی در مغازه عطاریم نشسته بودم که دو نفر برای خریدن سدر و کافور به دکان من وارد شدند. وقتی به طرز صحبت کردن و چهره هایشان دقت کردم، متوجه شدم که اهل بصره و بلکه از مردم معمولی نیستند به همین جهت از شهر و دیارشان پرسیدم؛ اما جوابی ندادند.


من اصرار می کردم؛ ولی جوابی نمی دادند. به هر حال من التماس نمودم، تا آن که آنها را به رسول مختار صلی الله علیه و آله و سلم و آل اطهار آن حضرت قسم دادم. مطلب که به این جا رسید، اظهار کردند:
ما از ملازمان درگاه حضرت حجت علیه السلام هستیم.

 

بقیه در ادامه مطلب

ادامه مطلب

[ 14 / 7 / 1394 ] [ 17 ] [ MOTAHAREE ] [ بازدید : 1101 ] [ نظرات () ]
توصيه امام زمان به تسبيحات حضرت زهرا (س)
 
آية الله مرعشى نجفى مى گويد:
در راه زيارت عسكريين (ع) و در جاده اى كه به امامزاده سيد محمد (ع) منتهى مى شود، راه را گم كردم و در اثر شدت تشنگى و گرسنگى از زندگى مايوس شدم و به حالت بيهوشى روى زمين افتادم. ناگهان چشم بازكردم، ديدم سرم در دامن شخص بزرگوارى است. آن شخص به من آب گوارايى دادند كه مانندش را درعمر خود نچشيده بودم. بعد از آن، سفره باز كردند، و در ميان آن دو يا سه عدد قرض نان بود كه از آن ها نيز خوردم. آن گاه به من فرمودند: اى سيد! قصد كجا را دارى؟ گفتم: حرم مطهر سيد محمد.
فرمودند: اين حرم سيد محمد است.
نگاه كردم ديدم در زير بقعه سيد محمد قرار داريم، در حالى كه من در قادسيه گم شده بودم و مسافت زيادى بين آن جا و حرم امامزاده سيد محمد وجود دارد. در مدتى كه با آن شخص بزرگوار بودم، بهره هاى فراوانى نصيبم شد و مرا به انجام چندين عمل سفارش كردند؛ از جمله: تلاوت قرآن كريم ... و تسبيح فاطمه زهرا (س) و... ولى به ذهنم خطور نكرد اين آقا كيست، مگر زمانى كه از نظرم غايب شدند.

منبع:
نماز و عبادت فاطمه زهرا سلام الله عليها، عباس عزيزى، فصل هفتم، شماره 110. به نقل از

  http://ketaab.iec-md.org/FAATEMEH_ZAHRAA/namaaz_ebaadat_zahraa_azizi_04.html#link131

[ 24 / 1 / 1394 ] [ 10 ] [ MOTAHAREE ] [ بازدید : 1085 ] [ نظرات () ]
آخرین مطالب
فطرس (1395/02/22 )
مولا (1394/11/20 )
یا... (1394/11/05 )
ای مسیح من... (1394/10/21 )
کبوترانه (1394/10/13 )
صفحات وب